دلنوشته زیر برداشتی است از دکتر سید مصطفی مختاباد از این حضور شوقانگیز.
امروز يك روز استشنايي برايم بود، چون فرصت و شانس شركت در مهماني و جشن شادماني كودكان اوتيسم و خانوادههاي آنها را بافتم، فضايي صميمي و مهربان. محيطي كه در آن كودكان اوتيسمي را در كنار خانوادهها و ساير كودكان شاد و پر جنب جوش ديدم ، خانوادهها دوستانه با هم صحبت درد دل و آخر سر عكس يادگاري ميگرفتند.
يا صحنهاي كه در آن پدري از تنكابن مازندران بعد از ماهها كار بر روي فرزند اوتيسميش او را به نزد ما آورد تا در ستايش از باني اين مجلس كه در جمع ما حضور داشت با زبان خود متني را قرائت نمايد، لحظهاي كه شوق اشك را در پدر كودك و پدر واقعي اين حركت ديدم و سخت تحسين و ستايشم را برانگيخت تا اين يادداشت را به احترام اين گام خداپسندانه در ستايش از اين انسان فداكار به رشته تقرير در آورم.
اما خالق چنين روز مباركی،مرد نيكوكار روزگارمان آقاي مهندس ناصر زجاجي، رئيس و بنيانگذار، بنياد خيريه كودكان اوتيسم است که من دوستیای چندین ساله با ایشان دارم و دورادور کارهای او را تعقیب کرده و میکنم و روز پنجشنبه فرصتی دست داد تا از نزدیک هم با کودکان اوتیسمی و خانوادههای آنها آشنا شوم و هم آنکه قدر تلاشهای آدمیانی چون آقای زجاجی را بیشتر بدانم که در این سالها به هر دری زده و میزند که بتواند قدری از رنجهای کودکان اوتیسمی و خانوادههایآنها را بکاهد.
مردي با قلب فرشتگان آسمانهاي دور به تعبير ويتگنشتاين، كه تمام وجود خود را براي همه عمر سرسبزش وقف يك هدف كرده است و آن نشاندن گل خنده بر لبان كودكان معلول و کاستن از آلام و رنجهای، اين فرشتههاي معصوم و پاك و خانوادههای آنان، عملي كه از همه مردان و زنان نوعدست در ساحت بنيانگذار و پيشگام در همه زمانها و مكانها انتظار ميرود، همانند مادر ترزا در غرب و جبار باغچهبان ايراني، كه ترجمان این عبارتها و اهداف وآرمانها هستند که، بجاي آسودن، به ديگران آسايش بخشيد، و يا مظهر عشق يكطرفه باشيد.
البته و مهمتر از همه مهندس زجاجي در اين ميانه زبان و روح بچههاي معلول را پرچم خود كرده است، او يك شعار را همگاه تكرار ميكند، «نياز بچهها به دوست داشتن بيشتر از نياز به نان است.» انديشهاي زايا كه از سه دهه قبل او را وا داشته است تا تنها براي شادي بچههاي معلول و فرهنگسازي آن در كشور، جانانه همه وجود خود را وقف اين هدف والا نمايد، اين عشق وافر و شيفتگي به گونهاي بود كه او حتي براي ساليان شبانه روز نشناخت، زيست و زندگي آرام را را رها كرد، آنگونه كه خود شاهد بودم، از نيمههاي شب تا سپيده دمان به سراي كودكان معلول ميرفت و براي آسايش و شادماني اين فرشتهها از هر كاري تا تر و خشككردن آنها امتناع و دريغ نميورزيد.
شگفت آنكه اين نوع از خودگذشتگي او را سيراب نكرد، چون همانند همه پشقراولان بدنبال عبور از سنت قديم و ابداع گونهاي نيكوكاري تازه در ايران بود، كه با نظر به تحصيلات عالي در بزرگترين دانشگاههاي غرب و شناخت همه جانبه از نوآوري علمي-پژوهشي در اين حوزه در نحوه تربيت و نگهداري از كودكان معلول، بعد از ساليان تلاش و مطالعه تجربي داخلي و بينالمللي عاقبت به هدفش در ايجاد يك نهاد نوین، آن هم بسيار نادر و ناشناخته از اختلال، بنام اوتيسم در ايران دست بازيد و به تنهايي و با ارادهاي پولادين ابن بنياد خيريه را كه امروز به نهادي ملي و بينالمللي با دفتر مركزي، سايت و برنامه است ايجاد نمايد.
نوعي خدمت جاودان كه تنها و تنها از مردان عاشق و صافی اعتقادی چون او بر ميآيد. بايد بعنوان یك ايراني بر وجود چنين مردانی باليد که در این روزگار عسرت و بیدردی، بخش اعظم وقت و انرژی و امکانات خود را برای کاستن از آلام و رنجهای دیگران میگذارد.
این گونه فدا کردن همه چیز تنها از آدمی بر میآید که عشق به کار و کودکان اوتیسمی و معلول در وجودش زبانه کشد. کودکانی معصوم و خانوادهها و مادرانی که نیازمند کمک همه ما هستند تا لبخندی را بر لبان کودکانشان ببینندو چه زیباست که این لبخند را روز پنج شنبه بر لبان بسیاری از مادران و کودکان دیدم. درود و دعاي يگانه بر بانی چنین کاری و آرزوی سلامتی و توفیق خدماتی بیشتر برای او.
*استاد دانشگاه تربيت مدرس، تهران، ايران
نظر شما